50 کیلو آلبالو یا 50 کیلو اهانت
ی وقتهایی آدم ی چیزایی رو می بینه که نه تنها متأسف میشه بلکه از هر چی کار و فعالیت که کرده هم نا امید میشه … پای حرف مردم شهر که می نشینیم می بینیم مشکلات اقتصادی و مشکلات خانوادگی داره بیداد می کنه به فکر راه حل می افتی و با هزار جور دردسر و مشکل به جون خردیدن مرهمی میشیم واسه درد بی درمونشون البته نه اینکه درمان باشیم … تا می آییم به مسئولین انتقال بدیم میگن هیس … اوضاع اقتصادی شهر خرابه … تو چخ کنم چه کنم های خوذمون غرق هستیم که تیری از نامجا آباد فرهنگی یه راس بر پیکر قشر جوان و غافل شهر میخوره که هر چیز سختی رو که با هزار بدبختی رسیده بودیم پنبه می کنن و به اسم فرهنگ و تغییر روحیه به خورد قشری میدن که به کوچکترین تلنگری احتمال سققوطشان حتمیه … اره دردم من از فیلمیه که به جای اینکه بیاد درد جوانان شهر رو درمان کنه بدتر از همون راهی که هستند منحرفشون میکنه … و متأسفانه تلاش ماهها مسئولان مذهبی شهر که در صدد اصلاح وضع موجود بودند رو چند روزه بر باد دادند … و با اکران چنین فیلم رنگ و لعاب داری تنها یک مشت بی فرهنگی و بی اخلاقی رو تو رگهای جوانان غافل ما تزریق کردند … و همه تنها با تکان دادن سر و اظهار تأسف از کنارش گذشتند و هیچ کس جرأت اعتراض ندارد که نکنه به فلان مسئول بر نخوره و یا بعضا به او لقب بی فرهنگ و … ندن…
واقعا باید به حال این شهر و آدمهاش تأسف که نه اشک خون ریخت که دارن دستی دستی نسل آینده رو شکوفا نشده سرنگون می کنند … حال تصمیم با خود بافقی هاس که سر در گریبان غفات نهند و یا ….
و یا این هم بگذرد به سان خیلی مسائلی که پیش آمد و گذشت و تنها جنجال چند روزه و آثار مخرب آن بر پیکر جامعه جا ماند …
ای کاش این شهر فقط یک نفر دلسوز داشت تا از این خرابی و ویرانی رهایی یابد …. ای کاش….